دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 6 May 2024
شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۰۹
کد مطلب : 54147
هفتمین قسمت از برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی به ادامه روایت زندگی پر فراز و نشیب خواهران منصوریان (شهربانو ، الهه و سهیلا منصوریان) اختصاص یافت.
الهه منصوریان: انقدر خانواده را دوست داشتیم که  ايستاديم و كم نياورديم /آرزوهایمان را نقاشی می کنیم
به گزارش تابش کوثر، خواهران منصوریان که برای دومین بار مهمان ماه عسل شدند؛ از واکنش های بعد از اولین حضور خود در برنامه چنین گفتند:
شهربانو: خوشحالیم که توانستیم بیاییم و حرف هایی که چندسال توی دلمان بود را بزنیم و شاید عده ای هستند که مثل ما باشند و شرایط ما را داشته باشند یک یا علی بگویند و به هدفی که می خواهند برسند.

الهه: من قبل از برنامه استرس داشتم ولی وقتی آمدم با کمال میل بود ؛واقعا دوست داشتم حرفم را بزنم چون میخواستم اگر خانواده ای در ایران با این شرایط هستند، فکر می کنم پدر باید در کنار خانواده بماند و همگی کنار هم زندگی کنند و به این دلیل آمدم که کسی این کار را نکند.

شهربانو: از دوستان ورزشیمان به ما زنگ میزدند و با ما حرف میزدند و وقتی فهمیده بودند ما با چه سختی به این جا رسیدیم باور نمی کردند.

الهه منصوریان در ادامه: حتی در اردوی تیم ملی بازیکنان به ما زنگ میزدند که ما فکر نمیکردیم زندگی شما اینگونه باشد چون ما حتی با یک نفر هم درد و دل نمیکردیم و آمدیم اینجا با کل مردم ایران درد و دل کردیم.و خیلی ها هم از نزدیکان ما بودند اما خیلی چیزهارا نمی دانستند.

الهه منصوریان در پاسخ به این سوال که آیا این حرف ها به درد کسی میخورد گفت: بله؛انقدر سختی بود که شاید اگر خیلی ها بودند همان جا میماندند و زندگیشان را میکردند اما ما جنگیدیم به خاطر اینکه زندگیمان از هم نپاشد ما خانواده را انقدر دوست داشتیم که میخواستیم بایستیم و همه با هم بسازیم.

شهربانو منصوریان؛ قهرمانِ ملی ووشو از شکل آشنایی با همسرش گفت : من با پس اندازی که با کار کردن در منزل جمع کرده بودم اسبی خریدم که آن را اجاره میدادم اما خوب گاهی مردم اذیتم میکردند و پولم را نمیدادند یک روز که با یک نفر بحث میکردم یک اقایی جلو امد و از من دفاع کرد و همین موضوع باعث آشنایی ما شد و درنهایت ازدواج کردیم. آن زمان بیشترین نگرانیم برای خانواده بود چون همسرم اجازه نمیداد کار کنم و پول دربیاورم تا این که الهه به اردو رفت و با یک جایزه ۹۰۰ هزار تومانی بازگشت وبعد از آن خیالم راحت شد که می‌توانم مسئولیت خانواده را به الهه بسپارم.

در ادامه و با اشاره به این که پدر این خانواده همسر و فرزندان خود را در شهر سمیرم در هنگام سختی‌ها ترک کرد الهه منصوریان یکی از خواهران قهرمان این خانواده در رشته ووشو گفت: شهربانو و سهیلا برای آرام‌تر شدن شرایط خانواده‌ام از کنار ما رفتند تا این که وقتی شهربانو ۲۰ ساله و ورزشکار شده بود نزد خانواده بازگشت و بسیاری از آموخته‌های خود را به من هم یاد داد.

مادرم با تقسیم خرج خانه مقداری پول برای ما کنار میگذاشت تا من و شهربانو بتوانیم به اصفهان برویم و با یک مربی خوب تمرین کنیم؛ شهربانو منصوریان تصریح کرد: وقتی در شیراز کار می‌کردم با موافقت آن خانواده، ورزش هم می‌کردم و روزشماری میکردم تا سر تمرین بروم، تمام کارهایی که به من سپرده شده بود را انجام میدادم تا وقتی از تمرین برگشتم بتوانم استراحت کنم. من ورزش‌های رزمی را خیلی دوست داشتم البته آن زمانی که همراه با الهه به کلاس می‌رفتیم به دلیل مشکل مالی گاهی تنها یک نفر از ما در کلاس حاضر می‌شد و به استادمان هم نگفته بودیم که چه مشکلی داریم.

الهه منصوریان در باره اولین مسابقه اش چنین گفت: وقتی از مسابقات بازگشتم تمام اعضای خانواده‌ام را دیدم که برای استقبال از من به فرودگاه آمده بودند و من اصلا فکرش را نمیکردم پس از آن سهیلا اعلام کرد که دوست دارد در رشته ووشو فعالیت کند و من تصمیم گرفتم آموخته‌هایم را به او آموزش بدهم.
وی در ادامه :به دلیل بدهکاری‌های پدرم ما مجبور بودیم خانه را بفروشیم، اما من به مادرم قول داده بودم که به زودی برای او و خواهرانم خانه‌ای بخرم تا این که چند سال بعد با مدال طلایی خود توانستم یک خانه بسیار خوب با تمامی امکانات خریداری کنم.

الهه منصوریان ؛ قهرمانِ ملی ووشو از سنگین ترین مسابقه ای که با جراحت جنگید، گفت.
انقدر مبارزه کردم تا برای خانواده پول دربیاورم چون پدرم میخواست خانه را بفروشد و مادرم خیلی گریه میکرد. هنگامی که وارد زمین شدم؛ راند اول بازی، حریف کف کفشش رو به صورتم کوبید و گونه و دماغم شکست و خون ریزی کرد اما من خون را میخوردم اگر داوران متوجه خون ریزی میشدند جلوی بازی ام را میگرفتند اما من میخواستم ادامه بدهم چون مادر باید خوشحال میشد…چون علاوه بر اینکه به مدال طلا فکر میکردم به جایزه و پولی هم که به من میدادند فکر میکردم چون بدهکار بودم.

در ادامه شهربانو منصوریان یادآور شد: البته تمام مدال‌هایی که ما گرفته‌ایم تنها به خاطر جایزه نبوده است و حتی جایزه‌های ما به گونه‌ای بود که به عنوان مثال خود من تا کنون توانسته‌ام فقط یک خانه و یک خودرو پراید داشته باشم.

مرضیه منصوریان خواهر بزرگتر در جواب این سوال که چرا در بهبوهه مشکلات و سختی ها شما ورزش رزمی را انتخاب کردید گفت: من فکر میکنم ارزوها... یک شب الهه یک دفتر نقاشی اورد و گفت بچه ها بیایید آرزوهایمان را نقاشی کنیم...شهربانو یک اسب کشید....الهه یک کلبه کشید و خودش کنارش ایستاده بود بالای نقاشی نوشته بود الهه...پرسیدم که منظورت چیست؟ گفت معبدی است در چین یک روزی باید بروم و رازهای کنگ فو و وشوو را از آن ها بپرسم و به شهربانو هم یاد بدهم. من با خود تصور کردم انقدر فیلم دیده است که این ارزو را دارد اما شهربانو علاقه ی خاصی به اسب داشت و دوست داشت همیشه اسب داشته باشد و سهیلا خودش را کنار پدر کشیده بود یعنی بالای نقاشی نوشته بود سهیلا و یک طرف دیگر نوشته بود پدر و من این نقاشی ها را به دیوار زدم. خیلی جالب است هنوز هم که بزرگ شده اند الهه آرزوهایش را نقاشی میکند و به دیوار اتاقش میزند مثلا زمان مسابقه سکو و خودش را با مدال طلا میکشد و به دیوار میزند.

احسان علیخانی در ادامه ی صحبت های خواهر بزرگ تر گفت:دو تا از ارزوهایتان محقق شد... شهربانو اسب را میخرد و الهه یک لژیونر درجه یک در چین هست و کلی از آموزش ها را یاد گرفته است و اما هنوز یک آرزو هنوز مانده است و آن هم آرزوی سهیلا در کنار پدر...

علیخانی همچنین اشاره کرد که مرضیه و الهه منصوریان نمی‌توانند پدر خود را ببخشند،اما شهربانو به استقبال پدر رفت و او را مقابل دوربین آورد.

پدر خواهران قهرمان منصوریان درباره ی ترک اش از خانه گفت: در دوره‌ای از زندگی به دلیل کم آوردن در مقابل شرایط سخت و همچنین طلبکار‌ها مجبور به ترک خانواده‌ام شدم فقط به خاطر اینکه خانواده ام ارامش داشته باشند...من حاضر نیستم حتی یک خار در پای فرزندانم برود.
از آن ها می خواهم که مرا ببخشند.

در ادامه سهیلا منصوریان بعد از براورده شدن آرزویش گفت: فکر نمیکردم هیچوقت این اتفاق بیوفتد و ما دور هم جمع شویم.خیلی خوشحالم که بعد از ۱۵ سال کنار هم هستیم.
ت/444
https://tabeshekosar.ir/vdca06nm.49nyy15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما