حرکتهای خارجی ترامپ و تیمش بههمراه نپختگی سیاست خارجی دولت سعودی و تلاش برای ماجراجویی این کشور سبب شده است تا برخی از چالشها پیرامون سیاست خارجی ایران به وجود آید که ضروری است به نکاتی پیرامون آن پرداخته شود.
به گزارش تابش کوثر، یکی از موضوعاتی که در چند روز اخیر بسیار جلب توجه کرده، موضوع هراس از ایران توسط آمریکاییهاست. آمریکاییها در سفر خود به غرب آسیا، بیشترین حجم اتهامات را روانهی ایران کردند؛ بهگونهای که برخی بر بیسابقه بودن این اتهامات تأکید داشتند. آمریکاییها در عربستان مدعی شدند که ایران بزرگترین حامی تروریسم است. در سرزمینهای اشغالی بیان داشتند ایران در رأس تروریسم بینالمللی قرار دارد و... اینکه هدف آمریکاییها از بیان این جملات و این حجم از ایرانهراسی چیست، مقولهای است که بایستی بهطور ویژه مورد بررسی قرار گیرد، اما آنچه در اینجا میتوان به آن اشاره کرد، توجه به نکاتی پیرامون فضای جدید ایجاد شده و آن چیزی است که طی ماههای آتی شاهد آن خواهیم بود.
آمریکاییها بهدنبال کسب منافع حداکثری و مداخلهی حداقلی هستند
سیاست خارجی دونالد ترامپ نشان داده است که وی بهدنبال مداخله و تلاش برای ایجاد یا ورود به جنگهای مستقیم نبوده و نیست. از نوع گزینش وزرای وی و مهارتی که دارند، مشخص است که وزارت امور خارجه برای دونالد ترامپ نقشی تسهیلکننده برای امور اقتصادی را ایفا خواهد کرد. بیتجربگی رکس تیلرسون و عدم تسلط وی بر موضوعات بینالمللی نشان میدهد که دونالد ترامپ برنامهای قابل توجه برای امور خارجی آمریکاییها ندارد. اما درعینحال توجه وی به مسئلهی کسب منافع حداکثری و آنهم منافع اقتصادی حداکثری است. گزینش عربستان بهعنوان اولین مقصد سفرهای خارجی ترامپ نشاندهندهی این تمرکز وی بر کسب منافع حداکثری و آن چیزی است که به تعبیر خود ترامپ «دوشیدن این گاو شیرده» معنی میدهد.
آیندهی نقش و روابط دونالد ترامپ و غرب آسیا نیز به همین موضوع خلاصه میشود که او بهدنبال مداخلات نظامی و حضور فیزیکی در منطقه نیست. این موضوع را نه توان آمریکا توجیه میکند و نه ارادهی دونالد ترامپ. عربستان سعودی نقش تأمینکنندهی منافع آمریکا در منطقه را بهخوبی ایفا خواهد کرد. سیاست فروش سلاح آمریکاییها در منطقه اگرچه سیاستی کهنه است، اما در دورهی کنونی و بهدلیل حساسیتهای بهوجودآمده در منطقه و تبدیل شدن منطقه به محل نزاع گستردهی گروههای خودساخته و دگرساخته، نظام بینالمللی را در معرض تهدید قرار داده است. این موضوع حتی منافع غربیها و امنیت موجود در آمریکا و همپیمانان او را نیز در معرض خطر قرار داده است. اتفاقاتی که در منچستر انگلیس افتاد نمود، بارز همین دامنهدار بودن ناامنی در دنیای کنونی است. اما بااینحال منافع شرکتها و کارتلهای فروش سلاح ایجاب میکند که آمریکاییها کماکان به فروش سلاح بهعنوان سیاستی حداکثری در تأمین منافع خود بنگرند و آن را پی گیرند. بنابراین اولین نکته این است که منطقهی غرب آسیا حداقل در کوتاهمدت و میانمدت روی امنیت را به خود نخواهد دید؛ چراکه آمریکاییها منافعشان اقتضا میکند که منطقه در ناامنی محض قرار داشته باشد. اما این ناامنی در منطقه نیز بهمعنی حضور آمریکاییها در این منطقه نخواهد بود.
درعینحال که آمریکاییها بهدنبال منافع حداکثری از منطقه هستند، هیچ ارادهای (و شاید توانی) نیز برای ورود به منطقه ندارند. آنها بهدنبال ایجاد دو ستون قوی جدید در منطقه هستند که یکی از آنها عربستان با بال اقتصادی و دیگری رژیم اشغالگر قدس با بال نظامی است. سوای از اینکه آمریکای دوران دونالد ترامپ تا چه حد در برآورده کردن این هدف موفق شود، آنچه مهم است، نفس ایجاد آشوب در منطقهی غرب آسیاست که هنرمندانه پیگیری میشود.
تلاش برای تحدید و مهار ایران
یکی دیگر از مسائلی که در پرتو تحولات اخیر میتوان انتظار داشت (هرچند با نوسان در کیفیت اجرا) به وقوع بپیوندد، مسئلهی تلاش برای مهار ایران توسط آمریکاییها و همپیمانان آنهاست. ترامپ خطاب به عربستان سعودی بیان داشت از بین بردن تهدید ایران وظیفهی آمریکا نیست و تلویحاً و تصریحاً به عربستان اینچنین پیام داد که آمریکا سیاست مهار ایران توسط کشورهای عربی را پیگیری میکند. تحدید ایران با عناصر و فاکتورهایی همراه است که از آن جمله میتوان به تلاش برای محصور کردن ایران به مرزهای خود و از بین بردن فضای منطقهای مطلوب ایران یاد کرد.
سعودیها و همپیمانان آنها شدیداً نگران دامنهدار شدن نفوذ ایران در منطقه هستند، آنها چنین تصور میکنند که تسری الگوی رفتار جمهوری اسلامی در منطقهی غرب آسیا بهطور مستقیم باعث از بین رفتن بافت فرسوده و غیرمردمسالار نظامهای سیاسی شبیه به سعودی خواهد شد.
لذا از دامنهی نفوذ ایران هراسناک هستند و تلاش میکنند این هراس خود را به کشورهای منطقه نیز سرایت دهند. تلاش برای شکل دادن به «ناتوی عربی» و یا هر حرکتی که بهواسطهی آن ایران محدود و مهار شود، در سالهای اخیر بسیار تجلی یافته است. برای مثال، زمانی که سعودیها ائتلافی با سی کشور اسلامی برای مقابله با تهدید تروریسم که هدف اصلی آن ایران بود، شکل دادند، چندان دشوار نبود که آیندهی این ائتلاف فرمایشی را پیشبینی کرد. اساساً بهدلیل وابستگی همهی ائتلافهای سعودی به مسئلهی تزریق پول سعودیها، هیچیک از آنها در عمل به موفقیت نمیرسد. همانطور که تشکیل ائتلاف برای مقابله با مردم یمن نهایتاً به تعداد انگشتشماری از کشورهای وابسته به عربستان محدود شد، تشکیل «مرکز جهانی مبارزه با تروریسم» توسط سلمان و ترامپ نیز به نتیجهای ختم نخواهد شد؛ چه اینکه اولاً ارادهای برای مبارزه با تروریسم وجود ندارد و عربستان خود حامی تروریسم است، ثانیاً مرکز تولید تروریسم جهانی در خاک عربستان و ریشه در فرهنگ مدارس مذهبی این کشور دارد.
ایدئولوژی افراطی وهابیت و گسترش آن به پاکستان، افغانستان و متعاقباً عراق و سوریه سبب شده است تا تروریسم به یک مسئلهی بینالمللی تبدیل شود که ریشههای آن در عربستان سعودی قرار دارد.
سوای از این تلاش سعودی برای تهدیدنمایی از ایران، آیندهی تحولات در منطقه علیه ایران خواهد بود.
آمریکاییها با هزینههای گزاف سعودیها در حال فروش تسلیحات به این متحد شیرده خود هستند. این موضوع بدین معنی است که سعودیها باید از سلاحهای خود استفاده کنند. نظریهپردازان واقعگرایی تهاجمی برآن هستند که انباشت تجهیزات نظامی ولع استفاده از آنها را توسط سیاستمداران فراهم خواهد کرد. در عربستان موضوع دقیقاً در حال تبدیل شدن به انباشت وسایل نظامی است. جنگ یمن نیز نمود بارز عملی شدن مسئلهی انباشت تجهیزات نظامی است.
در این فضا، ایران بایستی با تقویت توان نظامی خود، منطقهی بازدارندگی را در حد اعلای خود حفظ کند. نمایش شهر موشکی و اخبار درخصوص رونمایی از موشک دزفول طی روزهای اخیر، از جمله حرکات صحیحی است که میتوان به آنها اشاره کرد و در راستای افزایش توان بازدارندگی ایران قابل تحلیل است.
لزوم ایجاد شبکهای از پیوندهای بینالمللی
همچنین دیپلماسی ایران بایستی از شبکهی پیوندهای بینالمللی و منطقهای خود بهره برد تا بتواند تلاشهای آمریکاییها را خنثی یا دستکم، کماثرتر سازد. دیپلماسی دولت بایستی از منطقهی اروپا و آمریکای شمالی بهسمت منطقهی اروپای شرقی، غرب آسیا و شرق آسیا روانه شود. اقتصادی کردن دیپلماسی ایران یکی از مهمترین مسائلی است که ضرورت دارد دولت آن را بهمنصهی ظهور رساند. لزوم ایجاد شبکهای از پیوندهای بینالمللی بهمعنی ایجاد ضرورت در روابط اقتصادی بین ایران و کشورهای دیگر و مجموعههای همگرای دیگر است. این مجموعههای همگرا لزوماً به اتحادیهی اروپا ختم نمیشود.
در شرایط فعلی و با توجه به میزان مبادلات و تراکنشهایی که در شرق آسیا وجود دارد، اقتصاد دنیا شدیداً وابسته به این منطقهی جغرافیایی شده است. چه کشورهای غربی بپسندند و چه نپسندند، اینک شرق آسیا در حال کنار زدن اروپا و در حال ارائهی خود بهعنوان قطب جدید اقتصادی در سیستم اقتصاد بینالملل است. پیوند با کشورهای شرق آسیا از این حیث حائز اهمیت است که روش تحصیل پیشرفت اقتصادی شرق آسیا منحصر و مبتنی بر نیازها و توان داخلی آنها بوده است. بنابراین برای ایران که مدعی داشتن الگوی بومی در توسعهی اقتصادی است، شرق آسیا میتواند یک نمونهی عملیاتی از این موضوع قلمداد شود.
شبکهی پیوندهای بینالمللی همچنین این امکان را فراهم میکند که آستانهی آسیبپذیری ایران به حداقل ممکن برسد و با نوسانات در روابط خارجی نظام اقتصادی داخلی دچار التهاب نشود. یکی از علل این موضوع که چرا آمریکا دائم ایران را تحریم میکند، دقیقاً به همین مسئله بازمیگردد. در روابط بینالملل اصل بر این است که کشورها براساس نیازشان به هم، به ذهنیتی نسبتبه طرف دیگر میرسند و متعاقباً براساس ذهنیت خودشان، دیگران را درک میکنند و براساس همین درک، روابط فیمابین کشورها قوام و دوام مییابد.
چرا آمریکا پیش از انتخابات، ایران را تحریم نمیکرد و بعد از انتخابات بهصورت شتابانی در حال طی کردن مسیر تحریم است؟ اساس تحریم و استفادهی فراوان از گزینهی تحریم به این نکته برمیگردد که آمریکاییها ابایی از تحریم ایران ندارند. بهعبارتی آمریکاییها به ایران «نیاز اقتصادی» ندارند.
در سوی دیگر علت عدم تحریم آمریکاییها علیه ایران پیش از انتخابات احتمالاً به «نیاز سیاسی» آمریکاییها به قدرتگیری جناح غربگرا و تقویت شبکهی حامیان غرب در ایران برمیگشت. تفاوتی بین اوباما و ترامپ در این زمینه نیست. اختلافات در لحن بیان است. در روابط بین ایران و آمریکا «نیاز اقتصادی»، جای خود را به «نیاز سیاسی» داده است. آمریکاییها از قدرتگیری نیروهای انقلابی در ایران هراساناند. این موضوع نشان میدهد که جمهوری اسلامی در ابعاد سیاسی بهقدری موفق بوده که قدرتگیری نیروهای انقلاب آمریکاییها را ملتهب میکند و از ترس قدرتگیری ایشان، تحریم علیه ایران را تعلیق میکنند.
اما بهلحاظ اقتصادی دولتها موفقیت چندانی در وابسته کردن اقتصادی کشورهای دیگر به ظرفیتهای اقتصادی ایران نداشتهاند؛ چه اگر این نیازمندی اقتصادی نه حتی در آمریکا، بلکه در متحدان این کشور و حتی کشورهای اروپایی به ایران وجود داشت، از ترس فشار شرکتهای بینالمللی، هرازگاهی از گزینهی تحریم علیه ایران استفاده نمیشد. طرح مسئلهی نیازمندی اقتصادی بهمعنی ایجاد رابطهی اقتصادی با آمریکاییها و پذیرش رابطه با آنها نیست، بلکه بهمعنی ایجاد شبکهای از وابستگیهای اقتصادی در کشورهای متحد آمریکا شبیه به کشورهای اروپایی و ایجاد هراس در آمریکا نسبتبه تحریم ایران است.
توجه به اقتصاد بهعنوان بنیان رفتار خارجی
یکی دیگر از مسائلی که ضروری است به آن توجه شود، بنیان نهادن اقتصاد در رفتار خارجی است. درصورتیکه اقتصاد در روابط خارجی بهعنوان متر و مقیاس قرار گیرد و همهچیز برحسب آن مورد محاسبه قرار گیرد، تماس، تعامل و گشودن صحنهی جدید از روابط با هر کشوری مبتنی بر آن خواهد بود و از هزینهکردهای اضافی در سیاست خارجی پرهیز خواهد شد. طرح این موضوع که سیاست خارجی بایستی دنبالهی سیاست داخلی باشد، موضوعی بود که توسط قائلان به اهمیت مسائل کارکردی و اقتصادی در حوزهی سیاست خارجی و روابط بینالملل مطرح شده و ضروری است نخبگان سیاست خارجی کشور این موضوع را بهصورت عملیاتی پیگیری کنند. روابط خارجی ایران شدیداً متأثر از فعالیتهای سیاسی و گرایشها و انگیزههای سیاسی است.
ایران دارای ظرفیتهای فراوان اقتصادی است. وجود قابلیتهای بزرگی شبیه به معادن، ذخایر و... بدین معنی است که شبکهی وسیعی از اقتصاد کشور میتواند در پیوند با کشورهای دیگر قرار گیرد. دولت باید تلاش کند تا بهواسطهی اقتصاد کشورهای دیگر را به ایران وابسته کند و تاجاییکه ممکن است از سطح وابستگی ایران به کشورهای دیگر و یا دستکم از درجهی وابستگی یکجانبه به کشورهای دیگر بکاهد. اولویت قرار دادن اقتصاد در روابط و سیاست خارجی مسئلهای بنیادین در این حوزه محسوب میشود.