شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 4 May 2024
شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۴۵
کد مطلب : 4151
نوشتاري از حضرت آیت الله العظمی مظاهری

پذيرش توبه بدون شرط(تحليل شرايط پذيرش توبه در قرآن كريم)‏

هنگامى كه خداوند رحمان و رحيم، توبۀ بنده خويش را مى‏پذيرد، پروندۀ سياه و پر از گناه او را به پروندۀ درخشانى تبديل مى‏كند كه در صفحۀ اوّل آن، ثواب توبه نمايان است و درخشندگى دارد.
پذيرش توبه بدون شرط(تحليل شرايط پذيرش توبه در قرآن كريم)‏
تابش کوث  به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی مظاهری
چکيده: توبه، يعنى حالت پشيمانى و تلاطم درونى كه هيچ شرطى ندارد و اگر در قرآن كريم، شرايطى براى توبه بيان شده است، حاوى يك سلسله نكات مهمّ اخلاقى مى‏باشد. از جمله اين‏كه: انسان گنه‏كار، در اثر عادت به گناه، موفّق به توبه از گناه نمى‏شود و يا در برخى از موارد، خود را گناه‏كار نمى‏شمارد كه پشيمان شده و توبه كند و در مواردى نيز پشيمانى واقعى براى گناه‏كار رخ نمى‏دهد و ندامت او در اثر كيفرى است كه در مقابل راه خود مشاهده مى‏كند و چنان‏چه رها شود، مجدّداً مرتكب همان گناهان خواهد شد و به دروغ، اظهار پشيمانى و ندامت مى‏كند؛ بنابراين، توبه هيچ شرطى ندارد و صِرف پشيمانى حقيقى، تحقّق مى‏يابد.

پذيرش توبه بدون شرط

از منظر قرآن كريم و روايات اهل‏بيت (ع)، بلكه از نظر عقل، پذيرش توبه از سوى پروردگار متعال، هيچ شرطى ندارد. اركان توبه كه عبارتند از «ندامت قلبى، استغفار زبانى، عزم اصلاح و اصلاح»، بايد محقّق شوند تا توبه پذيرفته شود، امّا ركن اساسى منزل توبه، ندامت قلبى است كه اگر واقعى باشد، به دنبال آن، ساير اركان توبه، محقّق مى‏گردند. يعنى به صرف پيدا شدن حالت درونى پشيمانى از گناه، توبه پذيرفته مى‏شود؛ زيرا لازمۀ پشيمانى، اظهار پشيمانى (استغفار زبانى) و تصميم بر ترك گناه (عزم اصلاح) و عمل بر طبق دستورات الهى (اصلاح) است؛ به بيان ديگر، اگر كسى از عمل زشت و ناهنجار خويش، اظهار پشيمانى نننمايد و يا تصميم بر ترك گناه نداشته باشد و يا طبق فرمان حق‏تعالى عمل ننمايد، در حقيقت نسبت به گناه خود پشيمان هم نشده است. بنابراين، نمى‏توان گفت: اركان توبه، شرايط توبه هستند، بلكه توبه هيچ شرطى ندارد و آن اركان، لازم و ملزوم توبه مى‏باشند.

حاصل سخن اينكه، اگر كسى‏، هرچند گناهان او بزرگ و فراوان باشد، به راستى از گذشته خود پشيمان شود و پشيمانى او با ترك گناه همراه باشد، به يقين بايد بداند كه خداوند تبارك و تعالى گناهان او را مى‏آمرزد و بالاتر اين‏كه، سيّئات و بدى‏هاى او را به حسنات و نيكى‏ها مبدّل مى‏سازد؛ چنانچه قرآن شريف مى‏فرمايد: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏ [۱]

هنگامى كه خداوند رحمان و رحيم، توبۀ بنده خويش را مى‏پذيرد، پروندۀ سياه و پر از گناه او را به پروندۀ درخشانى تبديل مى‏كند كه در صفحۀ اوّل آن، ثواب توبه نمايان است و درخشندگى دارد.



تحليل شرايط پذيرش توبه در قرآن كريم‏

حال ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر توبه هيچ شرطى ندارد، چگونه در آياتى از قرآن كريم، شرايطى براى توبه ذكر شده است؟ مثلًا در آيات ۱۷ و ۱۸ سوره نساء، چهار شرط براى پذيرش توبه از سوى حق‏تعالى بيان شده است:

إنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي اللهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ [...] وَ لَيْسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيّئاتِ حَتّي إذَا حَضَرَ احَدَهُمُ الْمَوتُ قَالَ إِنّي تُبْتُ الآنَ وَ لَا الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ [۲]

توبه نزد خداوند، تنها براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب گناه مى‏شوند سپس به زودى توبه مى‏كنند ... و توبه كسانى كه گناه مى‏كنند تا وقتى كه مرگ يكى از ايشان فرا مى‏رسد، مى‏گويد اكنون توبه كردم، پذيرفته نيست و (نيز توبه) كسانى كه در حال كفر مى‏ميرند، پذيرفته نخواهد شد.همان‏گونه كه در ظاهر اين دو آيه شريفه ملاحظه مى‏شود، چهار شرط براى ‏پذيرش توبه تعيين شده است:

۱) گناه از روى جهالت و به خاطر نادانى باشد (نه از روى علم و عمد).

۲) توبه را تأخير نيندازد.

۳) توبه قبل از ديدن مرگ باشد.

۴) توبه بعد از مرگ نباشد.

پاسخ اين سؤال به طور اختصار، آن است كه: آنچه در ظاهر اين دو آيۀ شريفه ملاحظه مى‏شود، نيازمند توضيح و تفسير است و اين دو آيۀ شريفه، نكات ظريف و دقيق ديگرى را در بر دارد كه بايد تبيين گردد. در واقع، ظاهر اين آيات، علاوه بر اين‏كه خلاف آيات متعدّد ديگرى است، خلاف سيرۀ پيامبر اكرم (ص) و ائمّه هدى (ع) در برخورد با گناهكاران نيز مى‏باشد. افزون بر اين، دين اسلام مدّعى است كه بن‏بست در آن وجود ندارد و نپذيرفتن توبه از سوى خداوند متعال، نوعى بن‏بست به شمار مى‏رود. بنابر اين با توجّه به آنچه از ظاهر اين دو آيه شريفه فهميده مى‏شود كه توبۀ چهار گروه پذيرفته نمى‏گردد، بايد نكات مهمّى را كه در توضيح و تفسير اين دو آيه شريفه وجود دارد، بيان نماييم:



الف) لجاجت در ارتكاب گناه‏

گاهى گناه در اثر طغيان يكى از غرايز است و در نتيجه، تسلّط هوى و هوس و طغيان غريزه يا صفت رذيله موجب مى‏شود كه انسان، «معرفت» خود را تقريباً از دست بدهد؛ قرآن شريف اين حالت را «جهالت» ناميده است و معلوم است كه توبه از اين نوع گناه پذيرفته است؛ امّا اگر ارتكاب گناه در اثر عناد و لجاج و از روى طغيان‏گرى و انكار و دشمنى با حقّ و حقيقت باشد، طبيعى است كه چنين‏گناهى، زمينه‏ساز عدم آمرزش الهى مى‏شود. گناهى‏كه از روى لجاجت و دشمنى با حق‏تعالى انجام مى‏پذيرد، حكايت از كفر مى‏كند و كسى‏كه با خداوند لجاجت ورزد و در مقابل حق ايستادگى كند، موفّق به توبه نخواهد شد؛ زيرا وقتى حالت عناد و لجاج در وجود كسى مسلّط شود، مانع از آن است كه از كرده خود پشيمان گردد و مسلّماً بدون پشيمانى، توبه محقّق نخواهد شد. بنابراين، اين‏كه قرآن شريف «جهالت» را در توبه، شرط فرموده است، حكايت از يك نكته مهمّ اخلاقى دارد و آن، اين است كه: اگر گناه و نافرمانى از سر عناد و لجاج صورت گرفت، توبه از آن ممكن نيست و در حقيقت، چنين انسان گناه‏كارى توبه نمى‏كند كه توبه او پذيرفته شود.



ب) تسويف در توبه‏

گاهى، «تَسويف» در توبه، يعنى به آينده واگذار كردن و بى‏اعتنايى به گناه و فراموشى آن، جاى پشيمانى را در وجود انسان مى‏گيرد و مانع از پديد آمدن حالت توبه مى‏شود. در چنين وضعى معلوم است كه اين انسان، خود را گناه‏كار نمى‏داند تا توبه كند. پس اينكه قرآن شريف «فوريت» و «عدم تأخير» را در توبه شرط دانسته، باز هم حاوى يك نكته با اهميت اخلاقى است و آن اين‏كه: بى‏اعتنايى به گناه، موجب عادت انسان به گناه مى‏شود و در اثر عادت، ابهّت گناه از دل مى‏رود و در نتيجه گناه از ضمير آگاه انسان به ضمير ناآگاه وى منتقل شده و موجب مى‏گردد تا انسان، خود را گناهكار نداند و در اين صورت طبيعى است كه توبه هم نمى‏كند.

اين موضوع با ذكر يك مثال، قدرى روشن‏تر مى‏گردد: زنا، يك ناهنجارى اخلاقى بزرگ و گناه كبيره‏اى است كه اثرات سوئى براى‏فرد و اجتماع دارد و نزد مردم، به‏خصوص متدينان، بسيار قبيح شمرده مى‏شود. تا جايى كه اگر يك زن عفيف، در اثر فريب شيطان، يا اجبار، يا هر علّت ديگرى مورد تجاوز قرار گيرد، هشدارهاى وجدان اخلاقى به او امان نمى‏دهد و حتّى ممكن است در اثر ملامت نفس لوّامه و عذاب وجدان، كارهاى خطرناكى نيز انجام دهد و زندگى خود و اطرافيان را نابود كند. خجالت‏زدگى و شرمندگى، سراسر وجود او را فرا مى‏گيرد و يك‏پارچه پشيمان مى‏شود. امّا بسيار اتّفاق مى‏افتد كه همين خانم عفيف، به راحتى غيبت مى‏كند و آبروى ديگران را مى‏ريزد و آن‏چنان نسبت به گناه خود بى‏تفاوت است كه گويا هيچ گناهى مرتكب نشده است؛ در حالى‏كه ناهنجارى اخلاقى غيبت و كبيره بودن گناه آن نيز، امرى كاملًا روشن و آشكار است. تكرار گناه غيبت، آن گناه را براى گناهكار، به صورت عادت درآورده و هشدارهاى وجدان اخلاقى او را خاموش كرده است، از اين رو ممكن است در شبانه روز، مكرّراً غيبت كند و دچار عذاب وجدان هم نشود؛ در حالى‏كه در فرهنگ دينى، اثر سوء غيبت، از اثر سوء زنا، بدتر شمرده شده است:«إِيَّاكُمْ وَ الْغِيبَةَ، الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» [۳]بپرهيزيد از غيبت، زيرا غيبت از زنا بدتر است.

به بيان ديگر، غيبت‏هاى متعدّد، قبح گناه و زشتى آن را از دل و ياد او برده است و حالتى براى او پديد آورده كه گناه خود را گناه نمى‏داند و يا چندان مهم نمى‏شمارد. چنين حالتى بسيار خطرناك است و انسان را در سراشيبى گناه و معصيت مى‏اندازد. وقتى گناه، براى انسان عادت شود و گناه را تكرار نموده و بدان اصرار ورزد، مانند اتومبيل ترمز بريده‏اى مى‏گردد كه با سرعت، به اعماق درّه در حال‏ سقوط است و هيچ عاملى نمى‏تواند مانع حركت آن شود، يا لااقل از سرعت آن‏بكاهد. بدتر و خطرناك‏تر از اين حالت، هنگامى است كه آدمى، گناه و معصيت خود را توجيه كرده و قبح و زشتى گناه را نبيند. اگر چنين شد، نفس لوّامه به نفس مُحَسّنه تبديل مى‏شود و به جاى ملامت گناهكار از ارتكاب گناه، او را يه انجام آن تشويق مى‏كند و معصيت و اعمال ناپسند را در نظر وى نيكو جلوه مى‏دهد. چنانكه قرآن‏كريم مى‏فرمايد:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا [۴]

بگو: آيا شما را از زيان‏كارترين مردم آگاه گردانم؟ آنان كسانى‏اند كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏دهند.

بسيار واضح است كه چنين انسانى به فكر توبه هم نمى‏افتد؛ زيرا تصوّر مى‏كند اعمال و رفتارش، بهترين نوع اعمال است و از اين رو، عنصرى به نام پشيمانى در وجود او هيچ جايگاهى نخواهد داشت. امام صادق (ع) در اين زمينه، در يك بيان تحليلى با ذكر يك تشبيه معقول به محسوس، مى‏فرمايند: اگر كسى يك گناه مرتكب شود، يك نقطه سياه در دل او پديدار مى‏شود. حال اگر توبه كند، آن سياهى بر طرف مى‏شود. ولى اگر توبه نكند و گناه ديگرى انجام دهد، سياهى دل او دو چندان مى‏شود و به همين صورت ادامه پيدا مى‏كند، تا سراسر دل او سياه شود. و به اين ترتيب، گناهِ روى گناه، دل انسان را سياه مى‏كند و مى‏ميراند:«إِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ كَانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَي قَلْبِهِ فَإِنْ هُوَ تَابَ وَ أَقْلَعَ وَاسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَتُبْ وَ لَمْ يَسْتَغْفِرْ كَانَ الذَّنْبُ عَلَى‏الذَّنْبِ وَ السَّوَادُ عَلَي السَّوَادِ حَتَّي يَغْمُرَ الْقَلْبَ فَيَمُوتَ بِكَثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَيْه» [۵]

هنگامى كه بنده گناه كند، نقطه سياهى بر قلب او پيدا مى‏شود، پس اگر توبه كرد و از گناه باز ايستاد و از خدا طلب آمرزش نمود، قلب او از آن نقطه سياه صفا پيدا مى‏كند. و اگر توبه نكرد و استغفار ننمود، گناه بر گناه واقع مى‏گردد و سياهى بر سياهى مى‏نشيند، تا اينكه قلب او را مى‏پوشاند. پس قلب او در اثر زيادى گناه مى‏ميرد و پرده گناه آن را فرا مى‏گيرد.پر واضح است كه وقتى دل كسى سياه شد، صاحب آن دل، هرگز رستگار نمى‏گردد. قرآن كريم در اين‏باره مى‏فرمايد:كَلَّا بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ‏[۶]چنين نيست كه آن‏ها مى‏پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دل‏هايشان نشسته است. مهم‏تر آن‏كه وقتى سياهى و تاريكى، در اثر گناهِ روى گناه، دل انسان را فرا گرفت، نه تنها توبه نمى‏كند، بلكه به استهزاء آيات الهى نيز مى‏پردازد:ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواي أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ‏ [۷]سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند. چنين كسى نسبت به همه چيز و همه‏كس، معترض است و به هيچ روى زير بار پذيرش حرف حق نمى‏رود؛ از اين رو نه تنها به احكام اسلامى عمل نمى‏كند،بلكه دستورات دينى را مسخره مى‏نمايد. ابتدا در برخى از احكام شرعى و ظواهر دينى، تشكيك مى‏كند و به‏جاى آنكه با پرسش از اهل فن، شبهه خود را برطرف كند، به نفى آن احكام دينى مى‏پردازد و سپس به تدريج مجموعه احكام شرعى و رساله عمليه مراجع تقليد را كتابى محدود كننده و مجموعه‏اى غير قابل اعتماد مى‏خواند و كم‏كم نسبت به اهل‏بيت (ع) و پيامبر اكرم (ص) و خداوند تبارك و تعالى نيز بدبين شده و بدين ترتيب دين خود را از دست مى‏دهد. بايد توجّه داشته باشيم كه شيطان در برخورد با انسان و براي فريب او، هميشه از كم شروع مى‏كند، ولى به كم قانع نيست؛ از اين‏رو خصوصاً به جوانان عزيز توصيه مى‏شود كه مواظب باشند با تسويف و تأخير انداختن در توبه، به شيطان فريب‌كار، ميدان عمل ندهند.

بنابر اين، منظور قرآن كريم از شرط دوّم توبه (به تأخير نيانداختن آن)، اين است كه اگر كسى توبه را به تأخير بيندازد، گرفتار گناهِ روى گناه مى‏شود و پس از آن، گناه خود را توجيه كرده و اصلًا توبه نمى‏كند كه توبه او پذيرفته شود.در اين مجال، تذكّر و توصيه هميشگى را تكرار كنيم كه: «مراقب باشيد گناه نكنيد و اگر گناهى مرتكب شديد، فوراً توبه نماييد و اجازه ندهيد گناه شما تكرار شود كه گرفتار عادت به گناه و پس از آن توجيه گناه مى‏شويد و اين امر، بدبختى فراوانى به همراه خواهد داشت.»



ج) توبۀ هنگام مرگ‏

گاه انسان پس از ارتكاب گناه، به دليل برخوردارى از ايمان، پشيمان مى‏شود و از روى ايمان به خداوند و دستورات او، خجالت‏زده شده و از خداى متعال‏ عذرخواهى مى‏كند. ولى گاه پشيمان مى‏شود، امّا نه در اثر ايمان، بلكه به دليل كيفرى كه در مقابل خود مى‏بيند؛ نظير مجرمى كه چوبه دار را در مقابل خود مى‏بيند و از كردۀ خود پشيمان مى‏شود، امّا ندامت او، از ترس كيفر است، نه به دليل آن‏كه عمل خود را زشت و ناپسند مى‏داند به تعبير قرآن شريف، چنين كسى اگر رها شود، باز همان است كه قبلًا بود:

حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون‏[۸]

تا آن گاه كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مى‏گويد: پروردگارا، مرا بازگردانيد، شايد عمل صالحى در آنچه وانهاده‏ام، انجام دهم. چنين نيست، آن سخنى است كه او گوينده آن است، و پيش روى آنان برزخ است تا روزى كه برانگيخته شوند.

بنابراين اگر قرآن شريف در توبه، شرط فرموده است كه قبل از مرگ باشد و نه به هنگام ديدن مرگ، مانند دو شرط پيشين، حاكى از يك نكتۀ مهمّ اخلاقى است و آن اين‏كه: غالباً پشيمانى در هنگام فرا رسيدن مرگ، توبه از روى ايمان نيست، بلكه به دليل ترس و اضطراب و ناراحتى از كيفر گناه است و اگر آن كيفر در كار نبود، آن شخص هم از كرده خود پشيمان نبود. امّا اگر در همان موقعيت و حتّى هنگام ديدن آثار مرگ هم كسى واقعاً پشيمان شده و از زشتى و ناهنجارى عمل خود در محضر پروردگار متعال شرمنده گردد و به بيان ديگر توبه او حقيقى و برخاسته از معرفت و ايمان باشد، بى شكّ خداوند سبحان توبه او را مى‏پذيرد. نقل مى‏كنند كه در زمان حضرت موسى (ع)، جوانى لاابالى در شهر زندگى مى‏كرد. او يكى از اراذل و اوباش بود و به هيچ وجه هدايت نمى‏شد؛ تا اين‏كه او رااز شهر بيرون كردند. پس از مدّتى به شدّت بيمار شد و تا دم مرگ پيش رفت. در آن هنگام از كردار خود پشيمان شد و در اعمال خود نظر افكند و دريافت كه چه پرونده شومى دارد و اميدى براى نجات ندارد. و از اين رو با حالت پشيمانى در مقابل خداوند تعالى، از اعماق دل و جان خويش آهى كشيد و به جانب آسمان نگريست و در محضر خداى تعالى، اظهار ندامت و شرمندگى كرد و گفت‏: «يا من له الدنيا و الآخرة، ارحم من ليس له الدنيا و الآخرة»؛ اين جملات را تكرار كرد و با يك تلاطم درونى و با خجالت‏زدگى در مقابل پروردگار از دنيا رفت. به حضرت موسى (ع) خطاب شد: يكى از اولياى من در فلان مكان از دنيا رفته است؛ برو او را تجهيز كن و دفن نما. حضرت موسى (ع) با مردم به آن مكان رفتند و ديدند همان جوان است. حضرت موسى (ع) جريان را از خداوند سؤال كرد. خداوند فرمود: هنگام مرگ، با جديت توبه كرد و گفت‏: «يَا مَن لَهُ الدُّنيَا وَ الآخِرَة، إرحَم مَن لَيسَ لَهُ الدُّنيَا وَ الآخِرَة»؛ پس گناهان او آمرزيده شد و از دوستان خداوند گرديد.

بنابراين، توبه هنگام مرگ نيز اگر حقيقى باشد، مورد پذيرش حق‏تعالى واقع مى‏شود؛ زيرا معنا ندارد خداوند تعالى ندامت قلبى و پشيمانى واقعى از كسى ببيند و او را نيامرزد. مثال مهم‏تر و معتبرتر براى پذيرش توبه هنگام مرگ كه در قرآن كريم نيز به آن اشاره شده است، داستان قوم حضرت يونس (ع) است: إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ‏ [۹]

مگر قوم يونس نبود كه چون ايمان آوردند، عذاب خفّت‏بار و رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برداشتيم و آنها را تا دم مرگ، زندگى رفاهى داديم.

آن قوم، به نداى توحيدى پيامبر خويش پاسخ ندادند و به‏قدرى ظلم و بدى كردند كه مستحقّ عذاب شدند. حضرت يونس (ع) به آنان هشدار داد كه اگر توبه نكنند و ايمان نياورند، عذاب خداوند بر آنان فرود خواهد آمد. آنان كه حضرت يونس (ع) را صادق مى‏دانستند، با يكديگر گفتند: اگر يونس شهر را ترك كرد، بدانيد كه عذاب خواهد آمد. نيمه‏هاى شب بود كه حضرت يونس (ع) از ميان آن مردم رفت و بامداد آن شب، عذاب الهى به سراغ آنان آمد. هنگامى كه مردم، فرود عذاب را آشكارا ديدند و به نابودى خويش يقين كردند، به سراغ پيامبرشان آمدند، ولى او را نيافتند. با مطّلع شدن از خروج حضرت يونس (ع) از شهر و مشاهدۀ آثار عذاب، به مرگ و نابودى همراه با ذلّت خود اطمينان پيدا كردند، از اين‏رو مستأصل و بى‏چاره شدند. در برخى روايات آمده است كه به توصيه يكى از علماى قوم، همگى به ‏همراه همۀ موجودات زنده و دام‏هاى خويش شهر را ترك نمودند و در دشت و صحرا به تضرّع و زارى به بارگاه خداوند متعال پرداختند. در حقيقت آنان به واقع پشيمان شدند و ضمن اظهار ندامت از كفر و بى‏داد خويش، خالصانه به خداوند متعال ايمان آوردند. حتّى به جهت تحريك عواطف، ميان مادران و كودكان و نيز بين دام‏ها و بچه‏هاى آن‏ها جدايى افكندند. بيابان از صداى گريه و ضجّه و شيون مادران و صداى حيوانات، آكنده شد و آن گناه‏كاران و با گريه و زارى و چشمان اشكبار، رو به درگاه خداوند متعال آوردند و توبه كردند. خداوند رئوف و مهربان نيز آنان رامورد رحمت خويش قرار داد و از عذاب حتمى آن قوم، منصرف شد.‍[۱۰]

توبۀ حقيقى و ندامت قلبى قوم حضرت يونس (ع)، موجب آمرزش آنان شد، و اين در حالى بود كه آنان به تصريح قرآن كريم، آثار مرگ و عذاب را آشكارا ديده بودند. بنابراين قاطعانه مى‏توان گفت: اگر توبه هنگام مرگ و پس از مشاهده آثار مرگ هم، حقيقى باشد، خداوند متعال حتماً آن را مى‏پذيرد. ولى از آنجا كه خداوند متعال عالم به احوال بندگان خويش است، توبه‏اى كه از روى حقّه بازى و نيرنگ و فريب سرچشمه گرفته باشد را نمى‏پذيرد؛ چنين انسانى به جاى آنكه بتواند خداوند عالمِ قادر را فريب دهد، خود را فريفته است. بنابر اين، صداقت و اخلاص، در پذيرش توبه تأثير به سزائى دارد. اساساً راستى و صداقت، در همۀ زمينه‏ها، حلّال مشكلات و رافع گرفتارى‏هاست. از اين رو به همگان توصيه مى‏شود كه در زندگى صادق باشند؛ زيرا نجات انسان، در گرو صداقت است و از اين رو در روايات آمده است:«النّجاة مَعَ الصّدْق»[۱۱]نجات همراه با راستگويى است.

انسانى كه در مدّت عمر، حيله‏گرى و حقّه‏بازى كرده و زندگى خود را با دروغ و نيرنگ سپرى كرده است، هنگام مرگ نيز قصد مكّارى با خداوند متعال را دارد: إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها؛ غافل از آن‏كه خداوند سبحان مكر او را به خودش بر مى‏گرداند:وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه‏[۱۲]و مكر بد، جز سازنده آن را فرا نمى‏گيرد.

صفا، صميميت و صداقت، زندگى افراد را زيبا و شيرين مى‏كند و آخرتِ آباد و خوبى را براى آدمى فراهم مى‏آورد. هم‏چنان‏كه نفاق، دوروئى و نيرنگ، دنيا و آخرت انسان را آغشته به شقاوت و بدبختى مى‏سازد و توفيق توبه و بازگشت را از وى سلب مى‏نمايد.



د) توبۀ پس از مرگ‏

چنان‏كه گفتيم در آيات شريفه ۱۷ و ۱۸ سوره نساء، شرطِ «بعد از مرگ نبودن» توبه نيز ذكر شده است. در اين خصوص نيز بايد به‏طور كلّى بگوييم كه كافران و مشركان، زمينه براى عفو و مغفرت و شفاعت و نجات ندارند:إِنَّ اللهَ لايَغْفرُ انْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفرُ مادُونَ ذلكَ لِمَنْ يَشاءُ[۱۳]

بى‏ترديد خداوند اين را كه براى او شريك قرار داده شود نمى‏آمرزد و غير آن را براى هر كس كه بخواهد، مى‏آمرزد.

بنابراين در روز قيامت گرچه عفو و مغفرت، زمينه‏ساز براى نجات است، ولى براى مؤمن نه براى كافر؛ زيرا كافر زمينه‏اى براى نجات ندارد:

إنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله حَصَبُ جَهَنَّمَ‏[۱۴]

همانا شما و آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد، هيزم جهنّميد.

جالب آن‏كه همان كافران و جهنّميان، هنگامى كه آتش جهنّم را درك‏

مى‏كنند، ملكه دروغ‏گويى و حقّه‏بازى آنان بروز و ظهور مى‏يابد و نظير وقتى‏كه در بن‏بست‏هاى دنيوى دغل‏بازى مى‏كردند، در سراى آخرت نيز مكّارانه التماس مى‏كنند و فرصت مجدّد مى‏طلبند:

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ[۱۵]

پروردگارا (قدس سره) ما را از اين (دوزخ) بيرون آر، اگر بار ديگر تكرار كرديم، قطعاً ستمگريم (و مستحقّ عذاب) (قدس سره)

در اين‏جا نيز نظير هنگام مرگ، پروردگار عالم با علم به احوال آنان، نه تنها درخواست و تقاضاى مطرح شده را اجابت نمى‏كند، بلكه پاسخى به آنان مى‏دهد و واژه‏اى را براى آن به كار مى‏گيرد كه در زبان عربى، در پاسخ به سر و صداى بى‏جاى سگان، به كار گرفته مى‏شود.[۱۶]

قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ‏[۱۷]

مى‏گويد: «دور شويد در دوزخ، و با من سخن مگوييد.»

در واقع خداوند متعال، با اين سخنان، بر خفّت و خوارى آنان مى‏افزايد و اين بدان جهت است كه توبه اين افراد حقيقى نبوده و در واقع حقّه بازى مى‏كنند. چنان‏كه در آيه ديگرى مى‏فرمايد:وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ[۱۸]

و اگر بازگردند، به همان اعمالى كه از آن نهى شده بودند بازمى‏گردند؛ آنها دروغ‏گويانند.

بنابر اين، دليل اصلى عدم پذيرش توبه پس از مرگ، صادقانه نبودن آن پشيمانى است. خداوند متعال در ادامه آياتى كه بيان شد، و پس از ارائه پاسخى قاطع مبنى بر عدم اجابت تقاضاى جهنّميان، عدم حقّانيت كافران را به خودشان‏ مى‏فهماند و نحوه توبه صحيح را به آنها نشان مى‏دهد:

إِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِنْ عِبادي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ‏[۱۹]

(فراموش كرده‏ايد) گروهى از بندگانم مى‏گفتند: پروردگارا (قدس سره) ما ايمان آورديم؛ ما را ببخش و بر ما رحم كن؛ و تو بهترين رحم كنندگانى (قدس سره) پروردگار متعال به جهنّميان مى‏فهماند كه اگر شما نيز در دنيا مانند بندگان صالح و نيكوكار، توبه مى‏كرديد و در توبه خود صداقت داشتيد، اكنون اهل نجات بوديد؛ امّا شما به‏جاى همراهى با حق و عدالت و پذيرش آيات روشن و روشن‏گر، پيامبران و دعوت آنان را به استهزاء و تمسخر گرفتيد:

فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّي أَنْسَوْكُمْ ذِكْري وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ[۲۰]

امّا شما آنها را به باد مسخره گرفتيد تا شما را از ياد من غافل كردند؛ و شما به آنان مى‏خنديديد.

واضح است كه چنين افرادى در قيامت، زمينه نجات ندارند؛ همان‏گونه كه در دنيا زمينه هدايت نداشتند.

در مورد كفّار و مشركين نيز بايد گفت: اگر واقعاً پشيمان شوند و دست از عقيده و كردار زشت خود بردارند، بخشيده مى‏شوند. چنان‏كه برخى از كفّار و مشركين‏ صدر اسلام كه علاوه بر كفر و شرك، ظلم فراوانى نسبت به پيامبر اكرم (ص) و مسلمانان روا داشته بودند، پس از توبه بخشيده شدند. بنابراين، مهم آن است كه انسان به حالت توبه كه حالت نورانى و مقدّسى است، دست يابد. حتّى اگر در آخرت هم اين حالت براى آدمى- اعمّ از گناه‏كار يا كافر يا مشرك- پديد آيد، خداوند تبارك و تعالى توبه او را مى‏پذيرد. ولى نكته در اين‏جاست كه برخى در اثر لجاجت و عناد خود، در سراى آخرت به چنين حالتى دست نمى‏يابند. به قول قرآن كريم، گويا برخى انسان‏ها براى جهنّم خلق شده‏اند:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ‏‍[۲۱]

به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلهايى دارند كه با آن نمى‏فهمند؛ و چشمانى كه با آن نمى‏بينند؛ و گوش‏هايى كه با آن نمى‏شنوند؛ آن‏ها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراه‏تر اينان همان غافلانند.

چنين افرادى در قيامت نيز با خداوند به لجاجت مى‏پردازند و قصد فريب آن ذات مقدّس را دارند، غافل از آنكه خداوند سبحان آنان را رسوا مى‏كند:

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلي شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ‏[۲۲]

روزى كه خداوند همۀ آنها را برمى‏انگيزد، همان‏گونه كه براى شما سوگند ياد مى‏كردند، براى او سوگند ياد مى‏كنند و گمان مى‏كنند بر پايه چيزى هستند، آگاه باش كه آنها همان دروغگويانند.

حتّى نقل شده است كه در قيامت، گاهى پيامبر اكرم (ص) وارد جهنّم مى‏شوند تا اگر كسى از اهل جهنّم قابليت رفتن به بهشت را پيدا نموده است، او را مورد شفاعت خويش قرار دهند و از جهنّم خارج سازند. ولى بعضى از جهنّميان لجوج، هنگامى كه نسيم رحمت حضور پيامبر گرامى (ص) را درك مى‏كنند، به جايگاه دوزخى خود مى‏روند و آنجا مخفى مى شوند تا آن نبى مكرم (ص) را نبينند. وقتى عناد و لجاجت بر كسى حكم‏فرما شود، چنين مى‏شود كه وساطت و شفاعت پيامبران الهى را نيز براى نجات خود نمى‏پذيرد. نقل شده است كه روزى حضرت عيسى (ع) تصميم گرفت كه بين خداوند متعال و شيطان رجيم، آشتى برقرار كند. به خداوند گفت: خدايا، شيطان مرتكب خطاى بزرگى شد كه به آدم سجده نكرد، ولى او سابقه طولانى در عبادت تو دارد. از اين رو تقاضا دارم او را ببخشى و از گناه او در گذرى پروردگار عالم به حضرت عيسى (ع) خطاب فرمود كه اگر شيطان به اشتباه خود اقرار نمايد و توبه و طلب بخشش كند، او را مى‏بخشم. حضرت عيسى (ع) بسيار خوشحال شد و با دل پاكى كه داشت، به نزد ابليس آمده و با خرسندى، به او بشارت رحمت و مغفرت الهى را داد و گفت: اگر توبه كنى، خداوند سبحان تو را مى‏بخشد و از آنچه بين تو و او گذشته است، مى‏گذرد. شيطان، به جاى استفاده از اين فرصت رحمانى، عصبانى و خشمگين شد و با اعتراض از وساطت حضرت عيسى (ع) گفت: تو چه كاره بودى كه اين واسطه‏گرى را انجام دادى و قصد آشتى دادن بين من و خدا را داشتى؟ خدا بايد از من عذرخواهى كند كه مرا از درگاه خود رانده است و تا وقتى عذرخواهى نكند، من تن به اين آشتى نمى‏دهم. ‏اعوذ بالله من النّفس اذا طغي: پناه به خدا از نفس هنگامى كه طغيان مى‏كند و سركش مى‏شود.

اين همه گستاخى و سركشى به خاطر اين است كه خودخواهى و تكبّر در قلب شيطان ريشه دوانيده و ديگر جايى براى ورود فضائل اخلاقى باقى نگذاشته است. انسان نيز اگر نفس خود را مهار نكند و به آن اجازه سركشى دهد، نفس با طغيان‏گرى او را بدبخت و بيچاره مى‏نمايد. اگر كسى در دنيا نتواند رذائل اخلاقى را ريشه‏كن يا لااقل سركوب كند، در آخرت نيز به همان رذائل و صفات ناپسند اخلاقى مبتلا خواهد بود:وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمي وَ أَضَلُّ سَبيلا[۲۳]

امّا كسى‏كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراه‏تر است.

به عبارت رساتر، اگر كسى در دنيا لجوج باشد و زير بار پذيرش حرف حق نرود، در آخرت نيز با آنكه مغفرت الهى را مى‏بيند و دلسوزى و مهربانى پيامبر رحمت را براى نجات او از جهنّم درك مى‏كند، باز هم لجاجت مى‏كند و عناد مى‏ورزد و عمداً خود را از عفو و مغفرت پروردگار متعال محروم مى‏سازد.

به بيان ديگر براساس قاعده لطف، هركس به ‏واسطۀ توبه واقعى در معرض نسيم رحمت الهى واقع شود، از رحمت حق‏تعالى بهره كافى خواهد برد، حتّى اگر در جهنّم باشد و گرچه كافر باشد. ولى كافر نمى‏تواند خود را در معرض اين نسيم قرار دهد تا از آن بهره ببرد.

اين‏كه گفته مى‏شود: جهنّم از الطاف خفيه خداوند متعال است، براى آن است كه در جهنّم، كدورت‏هاى وجود انسان رفع مى‏شود و هويت حيوانى و شيطانى او كه در اثر اعمال زشت و ناهنجار پيدا شده است، به هويت انسانى تبديل مى‏شود.

وقتى هويت‏هاى شيطانى رفع شد و فطرت انسانى هويدا گرديد و بروز و ظهور پيدا كرد، خواه ناخواه، آتش جهنّم نابود مى‏شود؛ زيرا آتش جهنّم و عذاب‏هاى گوناگون آن، اعمال خود اهل جهنّم است:

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ‏ [۲۴]

اين (عذاب) به خاطر كارهايى است كه به دست خود از پيش فرستاديد.

و در نهايت، انسان جهنّمى كه به جهنّم وارد شده، مورد عفو و شفاعت واقع خواهند شد. خلود در آتش و ماندن جاودان در جهنّم، براى شيعه، معنا ندارد و بالأخره همۀ شيعيان به بهشت وارد مى‏شوند، حتّى اگر به واسطۀ اعمال خود مدّت زيادى را در جهنّم سپرى كرده باشند كه عرفآً در مورد آنان گفته مى‏شود «مُخلَّد» در جهنّم هستند.

از آنچه بيان شد، اين نتيجه حاصل مى‏شود كه توبه، يعنى حالت پشيمانى و تلاطم درونى كه هيچ شرطى ندارد و اگر در قرآن كريم، شرايطى براى توبه بيان شده است، حاوى يك سلسله نكات مهمّ اخلاقى مى‏باشد. از جمله اين‏كه: انسان گنه‏كار، در اثر عادت به گناه، موفّق به توبه از گناه نمى‏شود و يا در برخى از موارد، خود را گناه‏كار نمى‏شمارد كه پشيمان شده و توبه كند و در مواردى نيز پشيمانى واقعى براى گناه‏كار رخ نمى‏دهد و ندامت او در اثر كيفرى است كه در مقابل راه خود مشاهده مى‏كند و چنان‏چه رها شود، مجدّداً مرتكب همان گناهان خواهد شد و به دروغ، اظهار پشيمانى و ندامت مى‏كند؛ بنابراين، توبه هيچ شرطى ندارد و صِرف پشيمانى حقيقى، تحقّق مى‏يابد.

برگرفته از منزل دوّم کتاب سير و سلوک معظّم‌له

پي‌نوشت‌ها

========================

۱. فرقان/ ۷۰؛ ر. ك: طه/ ۸۲، فرقان/ ۷۱، قصص/ ۶۷

۲. نساء/ ۱۸- ۱۷

۳. الخصال، ج ۱، ص ۶۲

۴. كهف/ ۱۰۴- ۱۰۳

۵. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج ۱، ص ۴۶

۶. مطففين/ ۱۴

۷. روم/ ۱۰

۸. مؤمنون/ ۱۰۰- ۹۹

۹. يونس/ ۹۸

۱۰. تفسير القمى، ج ۱، ص ۳۱۷

۱۱. غرر الحكم، ص ۲۱۸

۱۲. فاطر/ ۴۳

۱۳. نساء/ ۴۸

۱۴. انبياء/ ۹۸

۱۵. مؤمنون/ ۱۰۷

۱۶. لسان العرب، ج ۱، ص ۶۵

۱۷. مؤمنون/ ۱۰۸

۱۸. انعام/ ۲۸

۱۹. مؤمنون/ ۱۰۹

۲۰. مؤمنون/ ۱۱۰

۲۱. اعراف/ ۱۷۹

۲۲. مجادله/ ۱۸

۲۳. اسراء/ ۷۲

۲۴. آل‏عمران/ ۱۸۲
https://tabeshekosar.ir/vdcc.pq0a2bqssla82.html
نام شما
آدرس ايميل شما