دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 6 May 2024
سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۳۵
کد مطلب : 1456
امام حسين عليه‌السلام بزرگترين شهيد راه امر به معروف و نهي از منكر
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت سيدالشهداء عليه‌السّلام در وصيّت خود به محمد بن حنفيه، هدف اصلي قيام و نهضت عاشورا را اصلاح امور امّت كه به فساد مبدّل شده بود و امر به معروف و نهي از منكر اعلام كرد و فرمود: «اِنَّما خَرَجْت لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي مُحَمَّد ‎صلّي‎الله عليه و آله وسلّم اُريدُ اَنْ آمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ...».

از اين عبارات استفاده مي‌شود كه نقش امر به معروف و نهي از منكر در اصلاح امور، نقشي پايه‌اي است و از واجبات مهمّه و بقاء عزّت و اعتبار دين به آن وابسته است و ترك آن موجب فساد امور و زوال اعتبار اسلام است.

امر به معروف و نهي از منكر، از احكام عالي و ترقي بخش اسلام است و به همگان حق مي‎دهد كه اجراي احكام را از همه و هر كس مطالبه كنند و با معصيت و خلاف شرع مبارزه نمايند.

اين حكم والا و انسان‌ساز اسلام حتي مثل يك فرد عادي را موظف و مأمور مي‎سازد كه بر اجراي حدود و احكام و حُسن جريان امور نظارت نمايد.

امر به معروف و نهي از منكر، ضامن اجراي قوانين اسلام است و عزّت و آبروي مسلمانان در گرو عمل به اين حكم است و ذلّت و بيچارگي آنها راجع به ترك اين واجب است.

مسلمانان در صدر اسلام، رعايت اين حكم را پشتوانه حفظ حقوق خود و جلوگيري از ظلم و تجاوز مي‎دانستند و كساني پيدا مي‎شدند كه بزرگان و زمامداران را با صراحت لهجه، امر به معروف و نهي از منكر مي‎نمودند و از اعمال و رفتارشان انتقاد مي‎كردند و آنها هم در مقابل عكس‌العمل سوئي نشان نمي‎دادند.

بعد از پيغمبر اكرم ‎صلّي‎الله عليه و آله اگر چه خلافت از مجراي صحيح و اصيل خود منحرف شد ولي در عمل به ساير احكام اسلام و اجراي حدود، چون به زمان پيغمبر ‎صلّي‎الله عليه و آله نزديك بودند مراقبت مي‎كردند و صورت برنامه‎هاي اسلامي محفوظ و امر به معروف و نهي از منكر معمول بود و مسلمان‌ها اين حق و آزادي را براي خود نگاه مي‎داشتند و بر اجراي احكام نظارت مي‎نمودند و كسي هم به آمرين به معروف و نهي‌كنندگان از منكر اعتراضي نمي‎كرد.

زمان خلافت عثمان كه شكل حكومت از سادگي و بي‌پيرايگي به تدريج خارج شد و نخست معاويه و بعد ساير بني اميه از روش كسري‎ها و قيصرها تقليد نموده و خود و اطرافيان خود را از مردم جدا و بالاتر شمرده و برادري و برابري اسلامي را ضعيف ساختند؛ امر به معروف و نهي از منكر نيز به واسطه عكس‌العمل‌هاي شديدي كه عمّال آنها نشان مي‎دادند متروك شد.

شايد نخستين كسي كه علناً در برابر امر به معروف و نهي از منكر عكس‌العمل و مقاومت به خرج داد عثمان بود كه تذكّرات و انتقادات صحابه و سائر مسلمانان را نسبت به روش ناصواب حكومتي خود ناشنيده گرفت.

پس از عثمان، اگر چه در مدّت خلافت حضرت اميرالمؤمنين علي ‎عليه‌السّلام در آن قسمت از كشورهاي اسلامي كه در قلمرو خلافت آن حضرت بود، وضع زمان پيغمبر ‎صلّي‎الله عليه و آله تجديد شد و مردم آزاد شدند و علي ‎عليه‌السّلام شخصاً امر به معروف و نهي از منكر مي‎فرمود و در بازارها و مجامع اين وظيفه را انجام مي‎داد، امّا آن روش حكومت هم ديري نپاييد و هم همان تربيت‌شدگان مكتب بني اميه و حكومت عثمان مانع پيشرفت و تغيير وضع شدند.

بعد از شهادت حضرت علي ‎عليه‌السّلام، مأموران حكومت معاويه از امر به معروف و نهي از منكر به شدّت جلوگيري كردند و كار به جايي رسيد كه احدي را جرأت چون و چرا در كارهاي دستگاه‌هاي حكومتي نبود و اگر كسي حرفي مي‎زد به سياهچال زندان‌هاي زياد و ديگران مي‎افتاد.

به نظر ما بزرگترين سدّي را كه بني اميه شكستند و بزرگترين خطري كه آن روز و در هر عصر اجتماعات اسلامي را تهديد مي‎نمايد، آزاد نبودن امر به معروف و نهي از منكر است.

فشار ظلم و زور سر نيزه و شمشير به طوري مردم را در وحشت و بيم انداخت كه بعد از شهادت حضرت امام مجتبي ‎عليه‌السّلام، بزرگان صحابه جرأت آن كه منكري را انكار و بر خلاف سياست بني‌اميه سخن بگويند نداشتند و جامعه مسلمانان در يك سكوت مرگبار و خفقان عجيب فرو رفت.

در چنين محيط پر از ارعاب و در زير سر نيزه‎ها و شمشيرهائي كه خون هزاران بي گناه از آن مي‎چكيد، معاويه زمينه ولايتعهدي يزيد را فراهم كرد و به سربازان جلاد و دژخيمان آدم كش مأموريت داد هر كس مخالفت كند بي درنگ گردنش را بزنند.

تشريح وضع اسف‌بار و رقّت‌انگيزي كه مسلمانان در اثر ترك امر به معروف و نهي از منكر و همكاري نكردن با امثال ابي‎ذر، مقداد، حجر و عمار به آن مبتلا شدند، به طور وضوح واقعاً دشوار است.

آري وقتي امر به معروف و نهي از منكر ترك شده و جامعه به قدرت‌هاي فردي تسليم گرديد و خود را به آنها فروخت، نتيجه همين مي‎شود كه در حكومت بني‌اميّه به آن گرفتار شدند؛ رجال و صلحا و طرفداران مصالح عامه كشته يا زنداني مي‎شوند. اموال بيت‌‌المال صرف عياشي و هرزگي مي‎گردد، حتي به ناموس افراد تجاوز و احكام و حدود تعطيل و شعائر اسلام را تحقير مي‎نمايند و كنيزكان و زن ها را به كارهاي مختص به مردها مي‎گمارند و وليد كنيز خودش را با حال جنابت به مسجد مي‎فرستد تا بر مردها امامت كند و فرماندار كوفه با حال مستي به مسجد مي‎رود، و زنا و بي عفتي رايج مي‎شود.

غرض از اين گفتار، شرح مفاسد حكومت بني‎اميه و انتقاد از آن نيست، بلكه غرض اين است كه بني اميه دانستند كه اگر بخواهند آزادانه به حكومت ظلم خود ادامه دهند و مقاصد پليد خود را اجرا نمايند بايد اين آزادي انتقاد را كه اسلام به جامعه داده بگيرند.

با اين وضعيت اسفناك و مفاسد بي شمار كه بر جامعه اسلامي حكمفرما شده بود، حضرت امام حسين ‎عليه‌السّلام كه ناظر اين اوضاع ناهنجار اجتماعي و سياسي مسلمين بود علاوه بر آن كه مانند يك فرد از مسلمانان تكليف داشت امر به معروف و نهي از منكر نمايد، از نظر مقام و موقعيت و محبوبيت خاصي كه در بين مسلمين داشت، تكليفش سنگين‎تر بود.

حضرت سيد الشهداء ‎عليه‌السّلام وظيفه داشت و مكلّف بود كه براي نهي از منكر بپا خيزد و عالم اسلام را بيدار كند و با بذل جان خود و يارانش، بزرگترين ضربت كاري را بر پيكر نحس و نجس حكومت بني اميه وارد سازد.

حسين عليه‌السّلام به شدّت مسئوليتي را كه داشت احساس مي‎كرد و در ضمن خطبه‎ها و بياناتي كه ايراد مي‎كرد، اين مسئوليت بزرگ را براي مردم شرح مي‎داد.

حال اگر كسي بگويد در اين وضعيتي كه براي حضرت امام حسين ‎عليه‌السّلام پيش آمده بود شرايط نهي از منكر موجود نبود زيرا از جمله شرايط آن احتمال تأثير است كه معلوم بود يزيد و پيروانش نه از حكومت كنار مي‎روند و نه از روش خود دست بر مي‎دارند و شرط ديگر آن نيز امن از ضرر است كه آن هم موجود نبود.

پاسخ اين است كه اولاً ما شرايط احكام و خصوصيّات و فروع آن را بايد از امام حسين ‎عليه‌السّلام استفاده كنيم و استوارتر دليل بر جواز شرعي هر عمل اين است كه حسين ‎عليه‌السّلام آن را انجام داده باشد و به عبارت ديگر گفتار و رفتار آن حضرت از ادلّه احكام شرعيه است.

پس فرضاً اگر دليلي كه دلالت بر اشتراط امر به معروف به احتمال تأثير و امن از ضرر دارد، به عموم يا اطلاق شامل اين مورد هم بشود، همان اقدام حضرت حسين ‎عليه‌السّلام مخصِّص يا مقيِّد آن خواهد بود و مي‎فهميم كه در اين مورد دو شرط نام برده در وجوب دخالت ندارد و بايد امر به معروف و نهي از منكر نمود هرچند احتمال تأثير داده نشود و معرض ترتب ضرر هم باشد. ثانياً مسلّم نيست كه شرعاً در هر مورد، وجوب امر به معروف و نهي از منكر، مشروط به امن از ضرر باشد بلكه مي‎توان گفت در بعضي موارد عكس آن ثابت است و بايد اهميت مصلحت امر به معروف و نهي از منكر را با ضرر و مفسده‎اي كه از آن متوجه مي‎شود سنجيد، اگر مصلحت آن اهمّ و شرعاً لازم الاستيفا باشد، مثل بقاي دين، تحمّل ضرر لازم و ترك امر به معروف جايز نيست.

ثالثاً احتمال تأثير بر دو نوع است: گاهي شخصي را كه اكنون آماده يا مشغول معصيتي است مي‎خواهيم نهي از آن منكر كنيم اگر احتمال تأثير ندهيم، نهي از منكر واجب نيست و گاهي نهي از منكر مي‎نماييم و بالفعل احتمال تأثير نمي‎دهيم ولي مي‎دانيم در آينده مؤثر واقع مي‎شود كه در اين صورت نهي از منكر واجب، و با صورت احتمال تأثير فعلي فرق ندارد.

مثل آن‌كه احتمال بدهيم اگر با فرق ضالّه مبارزه كنيم و معايب و مفاسد و مقاصد سوء آنها را به گوش مردم برسانيم و اعلام خطر كنيم، پس از مدتي دستگاهشان بي‎مشتري و بر چيده مي‎شود يا اثر آنها در فساد اجتماع كمتر و يا حداقل از گسترش بيشتر تبليغات و فسادشان جلوگيري به عمل مي‎آيد و اگر كارگردانان آنها دست از خيانت برندارند در اثر نهي از منكر، تبليغات سوء آنها باعث گمراهي نخواهد گشت، كه در اين مورد امر به معروف و نهي از منكر با احتمال تأثير آن در آينده، واجب است.

امام حسين ‎عليه السّلام هم با وضعي كه پيش آمده بود و احكام قرآن و موجوديت اسلام را شديدترين خطرات تهديد مي‎كرد و آينده اسلام، تاريك و مبهم بلكه معلوم بود كه به زودي خورشيد نوراني اسلام غروب و دوران شرك و جاهليت بازگشت خواهد كرد، نمي‎توانست با در نظر گرفتن احتمال يا قطع به ضرر، دست روي دست بگذارد و در خانه بنشيند و ناظر اين مصيبات براي عالم اسلام شود.

آن حضرت كاملاً از خطري كه متوجّه دين شده بود آگاه بود لذا در همان آغاز كار كه مروان در مدينه به آن حضرت توصيه كرد كه با يزيد بيعت كند و به اصطلاح او، محترم و با خاطري آسوده زندگي نمايد فرمود:

«اِنّا للهِِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَي الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراع مِثْلِ يَزيدَ؛ بايد با اسلام وداع كرد چرا كه امّت به شباني مانند يزيد مبتلا شده، يعني وقتي يزيد زمامدار مسلمين شود معلوم است كه اسلام به چه سرنوشتي گرفتار مي‎شود آنجا كه يزيد است اسلام نيست و آنجا كه اسلام است يزيد نيست.

در مقابل چنين خطر و منكري، حضرت سيدالشهداء ‎عليه السّلام بايد بپا خيزد و دفاع كند و سنگر اسلام را خالي نگذارد هرچند خودش و عزيزانش را بكشند و خواهران و دخترانش را اسير كنند، زيرا حسين بقاي اسلام و بقاي احكام اسلام را از بقاي خودش مهمتر مي‎دانست، پس جان خود را فداي اسلام كرد.

آري حسين ‎عليه السّلام يقين به تأثير نهي از منكر و امر به معروف خويش داشت و مي‎دانست كه نهضت و قيام او، اسلام را حفظ مي‎كند و حركت او ضامن بقاي دين خواهد بود.

او مي‎دانست كه شهادت او و اسارت اهل بيت، ماهيّت بني‎اميّه و عداوت هاي آنها را با اسلام و شخص پيغمبر آشكار مي‎سازد و عكس العمل قتل او ريشه‎هاي اسلام را در دل ها استوار كرده و حسّ تمرد و سرپيچي از اوامر امويين را در همه ايجاد مي‎نمايد و احساسات اسلامي و شعور ديني مردم را بيدار و زنده مي‎كند.

آري! به همين سبب حضرت امام حسين عليه‌السّلام در اداي وظيفه نهي از منكر، با آن همه شدائد و سختي ها عذري نياورد و براي ترك آن بهانه‌جويي نكرد و خالصانه و استوار به ميدان آمد و همه چيز خود را فداي دين و اجراي حدود و احكام الهي و فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر كرد.
https://tabeshekosar.ir/vdch.mnzt23nk-ftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما