دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 29 Apr 2024
پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۱۳
کد مطلب : 118776
مادر شهید گفت: با آب و قرآن بدرقه‌اش کردم تا نیمه‌های کوچه رفت و برگشت، از من خواست برایش دعای شهادت کنم. آن روز رفت و امسال بعد از ۶ سال پیکرش برگشت.
با آب و قرآن بدرقه‌اش کردم/ بعد از ۶ سال پیکرش به وطن بازگشت
به گزارش تابش کوثر، شهید مدافع حرم مرتضی کریمی‌شالی متولد ۲۵ دی ماه سال ۶۰ می‌باشد. با شروع درگیری‌های داعش در سوریه و عراق توسط سپاه پاسداران به سوریه اعزام شد و در نهایت در ۲۱ دی ماه سال ۹۴ در سوریه به شهادت رسید.
به مناسبت بازگشت پیکر این شهید با اکرم کریمی‌شالی مادر شهید بزرگوار گفت‌وگو کردیم:
مورد احترام همه‌ی دوستان و آشنایان بود
مادر شهید گفت: از همان دوران کودکی پسر فعال و مذهبی بود. در هیئت‌ها حضور پیدا میکرد و مداحی می‌کرد. پیرو قرآن و مبانی اسلام بود به واسطه‌ی آشنایی با این فرامین اخلاق پسندیده و درستی داشت، طوریکه همه به او احترام می‌گذاشتند. احترام به پدر و مادر را همیشه رعایت می‌کرد.
برای رفتن به سوریه سر از پا نمی‌شناخت
اکرم کریمی شالی گفت: مرتضی برای رفتن به سوریه سر از پا نمی‌شناخت، عشق و علاقه‌اش این بود که برود عراق برای جنگ با داعش. این علاقه را من در او زیاد می‌دیدم.
وی افزود: یکبار با من صحبت کرد و گفت میخواهد به سوریه برود، آمده بود از من اجازه بگیرد، به او میگفتم من دو پسرم را از دست داده‌ام نمی‌گذارم تو هم بروی. در جوابم می‌گفت مامان تو فردای قیامت می‌توانی جواب حضرت زهرا(س) یا حضرت زینب(س) را بدهی؟! به آنها بگویی من آقا مرتضی را بیشتر از شما دوست داشتم؟! میگفتم نه مادر همه ی فرزندانم فدای حضرت زینب (س) و حضرت زهرا(س)، من هیچ موقع چنین کاری نمی‌کنم.
مادر شهید در ادامه بیان داشت: من فرزندم را به حضرت زینب(س) سپردم و راهی سوریه کردم. یک هفته بیشتر از صحبتمان نگذشته بود که کارهای اعزامش درست شد و عازم سوریه شد.
برایم دعای شهادت بخوان
صبح روز اعزام ساعت ۱۰ آمد خانه‌مان، خانم و دو فرزندش نیز خانه ما بودند، من تا دم در با آب و قرآن بدرقه‌اش کردم، کمتر از نصف کوچه را رفته بود که دوباره برگشت سمت ما، به من گفت مادر آن دعایی که باید برایم بکنی را الان بکن. گفتم مادر من میدانم شما دعای شهادت را میخواهی، برو من تو را به حضرت زینب (س) سپردم.
وی افزود: آقا مرتضی آن روز رفت و دیگر برنگشت تا امروز که خبر بازگشت پیکرش را به ما دادن. من به چنین فرزندی و فرزندانی که جانشان را برای انقلاب و اسلام فدا کردند افتخار می‌کنم.
بعد از شنیدن خبر شهادتش خدا را شکر کردم
اکرم کریمی شالی گفت: خانه دخترم بودم که خبر شهادت علیرضا مرادی یکی از همرزمان آقا مرتضی را آوردن. پدر و برادر آقا مرتضی خانه این شهید رفتند، وقتی برگشتند چهره‌شان در هم شده بود و ناراحت بودن، پرسیدم چی شده گفتند هیچی پیکر علیرضا را آوردن، سراغ آقا مرتضی را گرفتم گفتند هنوز خبری نیست. مجدد بیرون رفتند و با دوستان آقا مرتضی به خانه برگشتند، از پسرم پرسیدم اگر اتفاقی افتاده بگو من آمادگی‌ شنیدنش را دارم، دوستان آقا مرتضی گفتند حاج‌خانم بهتون تبریک می‌گوییم آقا مرتضی به شهادت رسیده است. دستانم را به طرف آسمان گرفتم و گفتم خدا را شکر که چنین فرزندی داشتم و آن در راه خدا، اسلام و دین دادم.
انتظار سخت بود اما شهید دوست داشت جاوید‌الاثر شود
مادر شهید گفت: وقتی خبر شهادتش را آوردن می‌گفتند پنج شنبه می‌آید، یک هفته‌ی دیگر می‌آید، سه ماه دیگر می‌آید تا اینکه امروز بعد از ۶ سال خبر بازگشتش را برایمان آوردند. وی افزود: در این چند سال همیشه انتظار برگشتش را می‌کشیدم، او دوست داشت همانجا بماند و جاوید‌الاثر شود من هم به خدا سپردمش. به خدا گفتم هر چه صلاح خودش است پیش بیاید. یک روز خبر دفن یک شهید گمنام را در شهرستانم آوردن من از مسؤولین خواستم اجازه بدهند آن شهید را من دفن کنم، وقتی داشتم شهید را در خاک می‌گذاشتم با شهید صحبت کردم گفتم مادرت اگر زنده است خدا حفظش کند اگر هم فوت کرده خدا رحمتش کند، اما تو اول سلام مرا به حضرت زهرا (س) برسان و به ایشان عرض کن مادر شهید مرتضی کریمی به شما سلام میرساند، به مرتضی هم بگو اگر صلاح خدا و حضرت زینب(س) این است که شما برگردید، برگرد و اگر نیست همانجا بمان.
دو رکعت نماز شکر به جا می‌آورم
مادر شهید گفت: وقتی پسرم را دیدم به او می‌گویم به وطنت خوش آمدی پسرم، انتظارت را تا الان کشیدم حالا که برگشتی خوش آمدی، قدم روی چشم من گذاشتی. وی افزود: دو رکعت نماز شکر به جا می‌آورم که فرزندم بعد از ۶ سال به وطن بازگشت. من به پسرم افتخار می‌کنم، از شهادتش ناراحت نیستم به او می‌گویم شهادتت مبارک، زیارتت قبول باشه.
انتهای پیام/ ا313
منبع:حیات
https://tabeshekosar.ir/vdchq6nz-23nzqd.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما