آخرین باری که شهید داشت از اینجا می رفت یکسری عکس با خانواده گرفت و با پدر و مادر خداحافظی کرد و جالب این بود زمانی که می خواست برود یک لباس سفیدی به تن داشت ، پیراهنی داشت که توی مجالس و مهمانی ها زیاد می پوشید ، این پیراهن را پوشید و به جبهه رفت . بعد یکسری عکس ها را همانجا در جبهه چاپ کرد ، و بعد شهادت عکس ها به دست ما رسید ، پشت همه عکس ها مخصوصا پشت عکس پدر بزرگوارش( زمانی که از این کوچه خدا حافظی می کرد) نوشته بود خداحافظ پدر جان شاید این دیدارآخری ما باشد و همین هم شد و زمانی که ساک شهید را آوردند ، قبل از اینکه خود شهید را بیاورند تمام این دست نوشته ها پشت عکس ها نوشته شده بود و دیدم که از همه خدا خافظی کرده بود . زمانی که می خواست برود یک لباس شیک سفیدی پوشیده بود ، مادرش بهش گفته بود تو کجا می روی ، هنوز نیامده می خواهی بروی ، گفت : نه این سری بروم و برگردم داماد می شوم . گفت این لباس دامادی من است ، برگردم حتما داماد می شوم و چه دامادی ، همان پیراهن را قشنگ شست و اتو کرد . ما گفتیم جبهه کسی اتوکشیده نمی رود گفت نه این سری فرق می کند من برم و برگردم داماد می شوم که خب شهادتش را برای ما آوردند . برای مشاهده متن کامل گفتگو رسانه الکترونیکی تابش کوثر با برادر شهید حسین نوچه اینجا را کلیک نمایید